قاطی ِ قاطی ام! _ سید مهدی موسوی

ساخت وبلاگ

قاطی ِ قاطی ام! درد تو در سرم

ای دردسرترین! من واقعاً خرم!!

 

زل می زنم به «هیچ»، مشروب می خورم

مشروب می خورم با دوست دخترم

در فکر چشم هات! مهدی ِ تو فدات!

نذر سلامتیت هر پیک آخرم!!

 

این آخر ِ خوشی ست! یک عمر، خودکشی ست!

از پشت بام تو هر جرعه می پرم

آنقدر قاطی ام که حس نمی کنم

از گریه یا شراب خیس است دفترم

 

این گریه حق ّ من، که کون لق ّ من!!

امشب که از خودم بدجور بدترم

«من کم تحمّلم» امشب خل ِ خلم

مانند امشبند! شب های دیگرم!

 

چشمان مست تو، چشمان مست من

تو گریه آوری، من شرم آورم!

عمرم به باد تو... در سکس، یاد تو!

ای عاشقا ً حریم!! ای واقعا ً «حرم»

 

پوچ است دست راست، پوچ است دست چپ

بازیت مسخره ست! هرگز نمی برم

چیزم که هیچ چیز! فحشم بده عزیز

اگزوز خاورم! شیر سماورم!!

 

هر روز می کنم گریه برای تو

هر شب غریبه ای را توی بسترم

که مبتلا کنی، شاید دوا کنی

ای عشق! حاضری؟! ای مرگ! حاضرم

 

قاطی قاطی ام از هرچه هست و نیست

بر روی شعر و شهر بالا می آورم...

ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 229 تاريخ : چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت: 3:35