اشکم که از انتهای آه افتادم _ علی صفری

ساخت وبلاگ

اشکم که از انتهای آه افتادم

اشکم که از انتهای آه افتادم

از گوشه ی چشم تو به راه افتادم

 

از قعر نگاه عاشقت تا گونه

از چاله در آمدم به چاه افتادم

 

گرمای لبت عجیب تبخیرم کرد

سر مست به روی قرص ماه افتادم

 

با هق هق شانه در تنت زلزله شد

یک مرتبه یاد سرپناه افتادم

 

امواج تنت مجال تصمیم نداد

آغوش ندیده مثل کاه افتادم


افتادم از انحنای اندامت تا

عریانی جاده در گناه افتادم

 

با سیر تنت دقایقی داغ گذشت

امّا چه کنم به اشتباه افتادم

 

تو از غم این هوس پریشان بودی

از چشم تو من چه رو سیاه افتادم


با خاک یکی شدم همین حکم من است

با پای هوس به دادگاه افتادم


می تونید از طریق آیدی تلگرام زیر من رو از نظراتتون در مورد وبلاگ با خبر کنید: @miladshm ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 248 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 20:11