می رسم، اما سلام انگار یادم می رود _ نجمه زارع

ساخت وبلاگ

می رسم، اما سلام انگار یادم می رود
شاعری آشفته ام هنجار یادم می رود

 

با دلم اینگونه عادت کن بیا بر دل مگیر
بعد از این هر چیز یا هر کار یادم می رود

 

من پر از دردم پر از دردم پر از دردم ولی
تا نگاهت می کنم انگار یادم می رود

 

راستی چندیست می خواهم بگویم بی شمار
دوستت دارم، ولی هر بار یادم می رود

 

مست و سرشاری ز عطر صبح تا می بینمت
وحشت شب های تلخ و تار یادم می رود

 

شب تو را در خواب می بینم همین را یادم است
قصه را تا می شوم بیدار یادم می رود

 

من پر از شور غزل های تو ام اما چرا
تا به دستم می دهی خودکار یادم می رود


می تونید از طریق آیدی تلگرام زیر من رو از نظراتتون در مورد وبلاگ با خبر کنید: @miladshm ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 232 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 22:17