آه دکتر! سرِ من درد بزرگی شده است
برهی لعنتیام عاشق گرگی شده است
سرد شد از تن من دل به خیابان زد و رفت
گرگِ من بره نچنگیده به باران زد و رفت...
آه دکتر! لب او «صبر و ثباتم» میداد
بوش «وقت سحر از غصه نجاتم» میداد!
آه دکتر! نفست گم شده باشد سخت است
نفست همدم مردم شده باشد، سخت است
آه دکتر! سرِ من درد بزرگی دارد
برهام میل به بوسیدن گرگی دارد...
دکتر این بار برایم نمِ باران بنویس
دو سه شب پرسه زدن توی خیابان بنویس...
ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری...
ما را در سایت ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻗﻬﻮﻩ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺗﻪ ﻓﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﺪ _ علی صفری دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 4blackpoem7 بازدید : 228 تاريخ : جمعه 28 ارديبهشت 1397 ساعت: 22:28